سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرکّب دانشمندان با خون شهیدان سنجیده شد، پس بر آن برتری یافت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

امام زمان

 
 
ویژگی های امامان(دوشنبه 87 مرداد 14 ساعت 9:51 عصر )

در آستان امامان‏
ویژگى‏هاى امامان(ع)

حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خاتمى‏

سخن پیرامون شرح فرازهاى زیارت بلند و عمیق زیارت جامعه کبیره بود. دراین مقاله به ویژگیهاى امامان از نگاه این زیارت مى‏پردازیم.
«و اشهد انکم الأئمة الراشدون، المهدیون، المعصومون، المکرمون...؛ شهادت مى‏دهم شما امامان رشد یافته، هدایت شده، معصوم از گناه محفوظ مانده و گرامیان هستید.»
در این فراز 4 ویژگى امامان آمده است:

1- رشد یافته‏گان‏

واژه «رشد» به معناى صلاح و به حق رسیدن، راه یابى به خیر و صلاح است(1) در قرآن گاه رشد در مقابل «غى» یعنى گمراهى به کار رفته است «لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغىّ...؛(2) اجبارى در دین نیست که راه رشد از گمراهى آشکار شده است.»
و گاه در مقابل ضرر به کار رفته است؛ قل انّى لااملک لکم ضراً و لا رشداً؛(3) بگو که من براى شما مالک زیان و رشدى نیستم.
رشد و هدایت از یک سنخ، غى و ضلالت از سنخ دیگرند. و البته اینها مفهوما یکى نیستند در رشد راه یابى به خیر و صلاح مطرح است اما متعلّق هدایت علم است.در رشد به مقصد رسیدن مطرح است «اصابة الصواب» در حالى که در هدایت این مقوله مطرح نیست و عام است. بنابراین امامان را راشد مى‏نامیم زیرا که آنان به مقصد رسیده‏اند.
آنچه موسى(ع) در تعلّم از خضر در پى آن بود، امامان تجسم آنند او به خضر گفت: هل اتبعک على ان تعلمن مما علمت رشداً؛(4) آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه مى‏دانى که مایه رشد من است بیاموزى او در پى رشد بود. و امامان راشدان هستند.
جلوه رشد در قرآن محبوب شدن ایمان، زینت یافتن آن در دل و جان و منزجر شدن از کفر و فسوق و عصیان است «...ولکنّ اللّه حبّبّ الیکم الایمان و زیّنه فى قلوبکم و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان؛(5) ولکن خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده در دلتان زینت بخشید و کفر و فسوق و نافرمانى را ناخوش قرار داد.
با این معیارها امامان (ع) در خط مقدم رشد یافته گان قرار دارند، تجسم ایمانند، سراسر جان آنها را محبت ذات مقدّس ربوبى پر کرده و جانشان کانون نفرت از کفر و فسق و نافرمانى از خداست. جلوه‏اى از این محبت را مى‏توان در دعاهاى بلند این گلهاى معطر جهان هستى یافت دعاى عرفه حضرت سیدالشهداء و امام سجاد(ع) دعاى ابوحمزه ثمالى آن جناب، دعاى سحر امام باقر(ع) جلوه برجسته این محبت است.
این محبت تنها در عرصه گفتار خلاصه نشده مهمتر از آن تجلّى آن در عمل آنان است. تمام فداکاریهاى عاشقانه و داوطلبانه امامان یعنى عشق به خداوند. این از یک سو، از سوى دیگر نفرت عمیق این انوار تابناک را مى‏توان در کینه عمیق خلفاى جائر از آنان و سرانجام شهادت آنها دید این نشان دهنده تلاش پیوسته امامان(ع) علیه حاکمان جبار است.
روایات فراوانى که در مورد نهى از کمک به ستمگران، و نکوهش همکاران آنان آمده جلوه‏اى از این ابراز نفرت است.
و رشد اینست و شیعه پاى خود را جاى پاى این نیک سیرتان مى‏گذارد یعنى جان او هم کانون عشق به خدا و نفرت از دشمنان اوست.

2- عنایت شدگان ویژه‏

«المهدیون» دیگر ویژگى امامان(ع) در این فراز است. تردیدى نیست که این هدایت ویژه است نه تنها هدایت تکوینى است که آن عام است و نه هدایت تشریعى عام که آنهم اختصاص نیست.
این هدایت ویژه است، حتى در بین هدایتهاى ویژه هم پررنگ‏تر و از جلوه بیشترى برخوردار است. در این فراز همه امامان با عنوان مهدى معرفى شدند آنچنان که امام سجاد(ع) فرمود: «منا اثنا عشر مهدیا اوّلهم امیرالمؤمنین على بن ابى طالب و آخرهم التاسع من ولدى و هو القائم بالحق»(6) از ماست دوازده مهدى که امیرمؤمنان على(ع) اولین آنهاست و نهمین فرزند من که قیام به حق مى‏کند آخرین است. لکن از لحاظ اسمى هر امامى را لقب و نام خاصى است و این لقب خاص امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسکرى (عج) است.

3- امامان معصوم‏

«المعصومون» عصمت امامان از اعتقادات مسلّم پیروان مکتب اهل بیت(ع) است در گذشته به تفصیل در این زمینه سخن گفتیم اینجا بطور خلاصه مى‏گوییم که امامان(ع) همانند پیامبران معصومند، در سخنى از حضرت امام سجاد(ع) مى‏خوانیم: «الامام منّا لایکون الّا معصوماً»(7) امامان از ما دوازده امام همگى معصومند.
زیربناى عصمت عنایت ذات مقدّس ربوبى است که این انوار الهى به اوج قلّه باور مى‏رسند باورى که زشتى گناه را مى‏بینند آیا آدم عاقلى حاضر مى‏شود خاکروبه و کثافات را از زباله دان برداشته و بخورد، هیچ آدم باشعورى پیدا مى‏کنید که دست خود را در آتش سوزان کرده و قطعات آتش را با دست خود بردارد و در میان دهان بگذارد بى تردید نه؟ چرا! بنابراین تمام عقلاء در برابر اینگونه کارها یک نوع مصونیت یا به تعبیر دیگر عصمت دارند. البته اینها در حوزه‏اى محدود است پیامبران و امامان در برابر تمام گناهان چنین حالتى دارند. آنها به چشم زشتى گناه را دیده لمس مى‏کنند به این ترتیب عوامل گناه در وجود معصومین محکوم به شکست است.
بى‏اطلاعى و جهل نسبت به مفاسد کارى بد ارزش لذات و منافع آنى در نظر انسان، عدم توجه به عواقب شوم اعمال زشت به عدم تسلّط بر نفس و محکوم بودن قدرت عقل در برابر نیروى شهوات اینها عوامل گناه هستند این عوامل در وجود آنان راهى ندارد.
در آیات قرآن کریم و سخنان پیشوایان این معنى به تفصیل آمده است به عنوان نمونه یک آیه و یک روایت محضرتان تقدیم مى‏داریم.
در جریان عشق آتشین زلیخا نسبت به یوسف و خلوتگاه عجیبى که براى انحراف فکر یوسف فراهم ساخته بود قرآن مى‏گوید «و لقد همّت بهاوهم بهالولا ان رأى برهان ربه»(8) زلیخا تصمیم گرفت از یوسف کام بگیرد و اگر یوسف هم برهان پروردگار خود را نمى‏دید چنین تصمیمى مى‏گرفت. برهان در لغت و در بسیارى از آیات قرآن به معنى علم و دانش یا چیزى که به علم و دانش بازگشت مى‏کند آمده است در حقیقت علم خداداد یوسف بود که او را از این عمل بازداشت بنابراین سرچشمه عصمت در این آیه همان برهان پروردگار است.
محمد بن ابى عمیر مى‏گوید: عالى‏ترین سخنى که در طول دوره همنشینى‏ام با هشام بن حکم از وى شنیدم این بود که روزى از او پرسیدم آیا امام معصوم است.
هشام جواب داد آرى گفتم عصمت چیست و چگونه امامان معصوم‏اند گفت براى اینکه سرچشمه گناهان چند چیز است: 1- حرص 2- حسد 3- شهوت 4- غضب و هیچیک از این عوامل در وجود امام راه ندارد. چرا حریص باشد با اینکه بر همه چیز قدرت دارد حتى بیت المال مسلمین در اختیار اوست. چگونه ممکن است حسود باشد در حالى که حسد از آن کسى است که بالاتر از خود را ببیند از مقام امام چه مقامى بالاتر، ممکن نیست امام خشم در امور دنیا کند زیرا خداوند کارى بدست او سپرده که با چنان غضبى هرگز سازگار نیست و آن اجراى حدود الهى است و اگر غضب مربوط به امور آخرت و جزا باشد که عیب نیست و بسیار خوب است، چطور ممکن است امام در چنگال شهوت و هوسها اسیر گردد با اینکه او بخوبى مى‏داند لذات این جهان زودگذر است در برابر آنچه خداوند در سراى دیگر براى کسانیکه از شهوات و هوسها چشم بپوشند معین فرموده قابل مقایسه نیست.»(9)
با اینهمه تکیه بر این نکته را لازم مى‏دانم که بدون تردید عصمت، بى عنایت ذات مقدس ربوبى امکان‏پذیر نیست.
«و ان کادوا لیفتنوک عن الّذى اوحینا الیک لتفترى علینا غیره اذا لاتحذوک خلیلاً ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا اذا لاذقناک ضعف الحیوة و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیراً»(10)
نزدیک بود آنها تو را با وسوسه‏هاى خود از آنچه بر تو وحى کرده‏ایم بفریبند تا غیر از آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت ترا به دوستى خود برگزینند و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختیم مصون از انحراف نبودى و نزدیک بود اندکى به آنان تمایل کنى.
اگر چنین مى‏کردى ما دو برابر مجازات مشرکان در زندگى دنیا و دو برابر مجازات آنها را بعد از مرگ به تو مى‏چشانیدیم سپس در برابر ما یاورى براى خود نمى‏یافتى».
مفهوم آیه این است که تثبیت الهى که ما از آن تعبیر به عصمت مى‏کنیم مانع این تمایل شد نه اینکه پیامبر(ص) انعطاف نشان داده بود و خداوند او را نهى و مؤاخذه کرد به دیگر عبارت آیه اول و دوم اشاره به دو حالت مختلف پیامبر(ص) است: حالت اول که حالت بشرى و انسان عادى است در آیه نخست بیان شده ایجاب مى‏کند که وسوسه‏هاى شیطان در او اثر بگذارد به خصوص اگر مصالحى ظاهراً در این انعطاف به چشم بخورد مانند امید به اسلام سران شرک بعد از این انعطاف یا پیشگیرى از خونریزى درگیریهاى بیشتر و هر بشر عادى هر قدر قوى باشد احتمال تحت تأثیر واقع شدن در برابر این وسوسه‏ها را دارد ولى آیه دوم جنبه روحانى عصمت الهى و لطف خاص پروردگار را بیان مى‏کند که شامل حال پیامبران مخصوصاً پیامبر اسلام در بحرانى‏ترین لحظات زندگى بود.
این همان (برهان رب) در داستان حضرت یوسف است به این ترتیب این آیه و همانند آنها نه تنها دلیل نفى عصمت نیست بلکه یکى از آیات دال عصمت است.

4- گرامیان‏

«المکرمون» انسان مکرم خداست «لقد کرمّنا بنى آدم».(11) از سویى ملاک کرامت تقواست «انّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم»(12) با این ملاکها امامان در اوج قله کرامت‏اند تکریم آنها تکریم مطلق است و کرامت دیگران نسبى است.
امامان عِدلِ قرآنند همانگونه که قرآن واجد کرامت است: انّه لقرآن کریم؛(13)و آنان هم چنین اند. امامان سلام اللّه علیهم تجلّى وجودى نبى‏اکرم‏اند همانگونه که پیامبر رسول کریم است انّه لقول رسول کریم(14) آنها همه کریمند. (البته احتمال دارد مراد از "رسول" در این آیه پیک وحى باشد که حضرت جبرئیل است).
امامان هم داراى کرامت حقیقى "وجودى"اند هم کرامت اخلاقى هم مکرمند.(از باب افعال، هم مکرّم(از باب تفعیل).

نزدیکان به خداوند

"المقربون" امامان نزدیک به ذات مقدّس ربوبى‏اند.
قرب گاهى مکانى است "فلا یقربوا المسجد الحرام؛(15) نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند". گاهى زمانى است، الیس الصبح بقریب؛(16) آیا صبح نزدیک نیست.
گاه نسبى است، «وانذر عشیرتک الاقربین؛(17) هشدار ده اقوام نزدیکت را» گاه در صفات «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان؛(18) آنروز آنها به کفر نزدیکتر بودند تا ایمان» قربى که در مورد ذات مقدس ربوبى معنا دارد فقط قرب معنوى و روحانى است. این قرب از رهگذر ابراز عشق ویژه به ذات مقدّس ربوبى بدست مى‏آید. امام رضا(ع) فرمود:
«اقرب ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ و هو ساجد و ذلک قوله عزّو جلّ واسجدو اقترب؛(19) نزدیک‏ترین حال بنده به خداوند سجده است و معناى آیه «و اسجد و اقترب»(20) همین است.
در روایتى از مولى على(ع) آمده است: الصلوة قربان کل تقى.(21) نماز مایه تقرب بنده به خداوند است بویژه نماز مستحب که زمینه ساز کمال تقرب است.
در روایتى آمده است «لما اسرى بالنّبى(ص) قال یا ربّ ما حال المؤمن عندک قال یا محمد و ما یتقرب الى عبدمن عبادى بشى‏ء احبّ الىّ مما افترضت علیه و انه لیتقرب الىّ بالنافلة حتى احبّه فاذا احببته کنت اذاً سمعه الذى یسمع به وبصره الذى یبصربه و لسانه الذى ینطق به و یده الّتى یبطش بها ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته؛(22) شبى که پیامبر را به معراج بردند حضرت پرسید حال مؤمن نزد حضرتت چگونه است...حضرت فرمود بنده من با چیزى به اندازه انجام کارهاى واجب به من نزدیک نمى‏شود لیکن با انجام مستحبات چنان به من نزدیک مى‏شود که محبوب من مى‏شود وقتى چنین شد گوش او مى‏شوم که با آن مى‏شنود و چشم او مى‏شوم که با آن مى‏بیند زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دست او مى‏شوم که با آن اشیاء را مى‏گیرد اگر مرا بخواند جوابش را مى‏دهم و اگر از من سؤال کند عطایش مى‏دهم امامان از مقربان بودند آنها در این خصال و فضائل رفتار در نهایت برجستگى هستند.

پى‏نوشت‏ها: -
1. التحقیق، ج 4، ص 148 کلمه رشد.
2. سوره بقره، آیه 256.
3. سوره جن، آیه 21.
4. سوره کهف، آیه 66.
5. سوره حجرات، آیه 7.
6. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 212.
7. بحارالانوار، ج 25، ص 194.
8. سوره یوسف، آیه 24.
9. امالى صدوق، ص 376.
10. سوره اسراء، آیه 73 - 74 - 75.
11. سوره اسراء، آیه 70.
12. سوره واقعه،آیه 77.
13. سوره حاقه، آیه 40.
14. سوره توبه،آیه 28.
15. سوره هود، آیه 81.
16. سوره شعراء، آیه 214.
17. سوره آل عمران، آیه 167.
18. کافى، ج 2، ص 265.
19. سوره علق، آیه 19.
20. نهج البلاغه، حکمت 136.
21. کافى، ج 2، ص 352.






بازدیدهای امروز: 14  بازدید

بازدیدهای دیروز:2  بازدید

مجموع بازدیدها: 3398  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «